در تخته‌نرد٬ اگر خیلی هم اوضاع وخیمی داشته باشی٬ هیچ وقتی نیست که امکان در آمدن از آن اوضاع را نداشته باشی. و خب در بهترین شرایط هم البته امکانِ این هست که نابود بشوی. چه اشتباهی کرده باشی٬ جایی لغزیده باشی و چه نه٬ بی‌جهت از عرش به فرش …

رفاقت، برای خودش صورتی دارد و محتوایی. صورتش صمیمیت و راحتی‌ست و محتواش؛ اطمینان داشتن و به‌دل بودن. اگر آن صورت از این سیرت بیشتر باشد، اساساً رفاقتی وجود ندارد. حجم رابطه‌های دوستانه‌ی مبتذلی که دور و برمان هست و خیلی‌هامان مبتلاش هستیم برای همین است؛ صمیمیتی بیش از آن …

از مرگ می‌ترسم ولی از شما چه پنهان وقتی به آن فکر می‌کنم حسِ خوبی هم دارد که کنار آن هراسِ بزرگ، خوش می‌نشیند. یک حسِ نابِ دست‌نیافتنی که وقتِ وصالش دیگر نیستم که وصف‌اش کنم وشرح‌اش دهم… یک رخوتِ پر از خواب، یک خوابِ عمیقِ ناگهانی. یک “الان میرم …

پاره‌ی اول یک زمانی صفحه‌ی سفید و خالیِ بلاگفا، کلمه‌ها را به من الهام می‌کرد، آن‌وقت‌ها هم خوب نمی‌نوشتم اما در غیابِ فیسبوک و اینستاگرام و توئیتر و … آدم‌ها تلاش بیشتری می‌کردند تا رازهای نهان کلمه‌ها را با آدمی که پشت آن مخفی شده گره بزنند. رمز نوشتن و …

کلمه بود و جهان در مسیر تکوین بود… یکى از بى شمار مخاطراتِ نوشتن، پیدا کردنِ نقطه ى تعادلى دیریاب است: این که متنى را براى “خوشایند” دیگرى یا دیگرانى بنویسى؛ در واقع چیزى خلق نکرده اى. چه آنکه مسیر نوشتن اگر پا در جایى جز درون “فاعلِ نوشتن” داشته …